تربيت کودک فرصت ها و چالش ها
تربيت کودک فرصت ها و چالش ها
گفتيم كه كودك را بايد در عمل، آزاد گذارند ولى به قدرى كه به خود و غير زيانى نرساند و نبايد تصور كرد كه چنين كودكى، نافرمان خواهد بود؛ بلكه ملاحظه مىشود كه همين نوع كودكان، بيشتر فرمانبرى دارند و رامترند.
فرصتها و موقعيتهايى را كه فرزند به دست مىآورد كه در آن تجربهاى كند؛ نبايد از او گرفت.
تفاوت فرمان پدر و مادر، در مورد فرزند، خود موجب سرگردانى يا انحراف روانى كودك است. بايد سعى شود كه فرمان، از هر كدامشان، صادر شد، گفتهى ديگرى، مؤيد آن باشد. قدرت كودك، دوام نيرو در كودك، ظرفيت او، همه بايد ملاحظه گردد؛ مبادا كه با وجود كمتوانى يا خستگى، امرى به او تحميل شود و او را ناخوش آيد.
«ژوبر» (استاد اخلاق) مىگفت: در تربيت، هميشه بايد گرم و سخت گرفت؛ نه سرد و سست.
قضاوتها نبايد عجولانه و براساس شباهت امور به يكديگر صورت گيرد (2) و دلايل تمثيلى، نبايد ملاك قرار داده شوند. (3)
فرمانها وقتى قاطعانه، اما صميمى و بىتلكف و تعارف باشند، بهتر نفوذ و تصرف مىكنند و فرزند را بىهيچ مقاومتى به كار وامىدارند.
استفاده از بازيچههايى كه به صورت مكانيكى و پيش ساخته است، ابتكار كودك را راكد مىسازد؛ولى اگر همين وسايل و يا مشابه آنها را، كودك با آن چه در اختيار دارد، خود بسازد و يا قطعات باز شدهى اين وسايل را سر هم نهد، قدرت ابتكار او به كار مىافتد. (4)
وسايل آموزشگاهى كه براى تعليم در كلاس، به كار مىروند و به طفل، رياضى و علوم مىآموزند، اگر به عنوان اسباب بازى، بدون نظارت معلم و مربى، به دست كودك افتاد و يا
پدر و مادر او براى بچه خريدند و در خانه بردند، بعدا ديگر آن وسايل به بچه، چيزى نخواهند آموخت؛ زيرا براى ذهن بچه كاربرد آموزشى خود را از دست داده و جنبهى تفننى پيدا كردهاند و تمايلات تفريحى او را قبل از همه، بيدار مىكنند. همين طور، اتاق تعليم، بايد تفريحگاه بچه قرار نگيرد و خاطرات تفننى در آن جا نداشته باشند.
معلم بچه، بازى كنندهى با بچه، در ساعات تفريح نباشد. ضمن درس، تفرح و سرگرمى مطرح نگردد و جاى هر كدام، مشخص و معلوم باشد.
درس دينى نيز در جايى كه آثار تفريحى در آن جا بوده و يا هست و يا بچه خاطراتى متفرق از آن جا دارد، تعليم نگيرد. در منزل هم، بايد حتى المقدور، جاى عبادت جدا شود و پدر و مادر، روزها و ساعات تفريح خود را با فرزندان مشخص كنند و بلكه موقع شروع را اعلام نمايند و ختم آنها را هم خبر دهند تا فرزند، نظام اخلاقى گيرد.
در داستانها و آنچه، در وسايل سمعى و بصرى، براى آموزش فرزند و تفكر او قابل ارائه است نيز، همين اصل را بايد رعايت كرد. بدين معنى كه اگر جنبهى تفننى و تفريحى پيدا كردند و يا جد و هزل به هم مخلوط شدند، ديگر كاربرد مشخص نخواهند داشت و ذهن كودك، هرگز جنبهى جدى آن را نخواهد پذيرفت و انضباط روحى در او زايل خواهد شد و بلكه گاه از انتظار پدر و مادر و مربى و معلم - كه مايلند فرزند، قضيه را جدى تلقى نمايد - ناراحت مىشود توجه به اين مسأله بسيار لازم است.
«مطيع شدن فرزند» نبايد هدف تربيت باشد. ممكن است كه اين امر، پدر و مادر را راحتى و لذت بخشد ولى «زندگى كردن كودك با ناراحتى و اجبار هرگز روا نيست.(5)
علماى روانشناسى هفت غريزه را در كودك، زنده و در كار مىدانند، بدين قرار:
«غريزهى زد و خورد
غريزهى شكار
غريزهى اكتشاف
غريزهى ساختن
غريزهى پروردن و بار آوردن
غريزهى موزون كردن
غريزهى همكارى» (6)
بايد معلم و مربى كودك، بناى كار تعليم و تربيت كودك را بر مبناى استفاده از اين غرايز قرار دهند و آن چه را كه در داستانها و وقايع، سخنان بزرگان و صحنههاى نمايشى مىبايد تكيه كرد، آنهايى باشد كه با اين غرايز موافقت و هماهنگى داشته باشند. خوب است كه اين غرايز در ضمن تعليم و تربيت كودك تشفى داده شوند (به وسيلهى ورزشها - گردشها - احالهى كارهاى مناسب از اين قبيل:
الف - براى تشفى غريزهى «زد و خورد» - و غريزهى «شكار» و غريزهى «همكارى»:
ورزشهاى بيس بال - واليبال - بازىهاى قهرمانى (با حذف تلاش براى قهرمان شدن براساس خودنمايى، بلكه براى سبقت در آزمودگى و لياقت و بس).
ب - براى تشفى غريزهى «ساختن»:
ج - براى تشفى غريزهى «بار آوردن»:
د- براى تشفى غريزهى «اكتشاف»:
ورزشهايى كه به كودكان داده مىشود بايد چنان باشد كه به تربيت قواى فكرى و نظم روحى آنها منتهى گردد؛ بدين معنى كه تكوين اخلاق كنند؛ ايجاد منش نمايند؛ عادتهاى مطلوب (نظير: نظم و انضباط - اطاعت از قانون - جوانمردى - همكارى) را، مايه گذارند و يا حس ابتكار را بيدار كنند و بپرورند.
اينها همه را ضمن بازىها بهتر از هرگونه درس، مىتوان ياد داد؛ زيرا اثر درسى كه فرزند ضمن بازىها مىگيرد تا پايان عمر باقى مىماند؛ چون صحنه ديده مىشود و عملى مىگردد. شنيدنىها، فراوان از ياد مىروند؛ ولى ديدنىها و عمل شدهها، بر جا هستند.
(مثلا كسى را در نظر مىآوريد كه خوب مىشناسيد، ولى سخن او و نام او را به ياد نمىآوريد كه نمونهاى از دوام ديدنىها و فراموشى شنيدنىهاست.
به هر حال، بازى را به بازى نبايد گرفت كه كار اساسى تعليم و تربيت كودكان است).
اما بايد هميشه خانه و مدرسه با يكديگر همكار و هم نظر و باخبر از روش يكديگر باشند.
چه خوب است با يك مطالعهى دقيق و عميق در شرح زندگى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم و امامان بعد از وى و بزرگان دينى، آن چه را كه مخصوص ايام كودكى آنان بوده است، براى كودكان، روش پرورش و تعليم قرار دهند و آن چه را كه مخصوص دوران نوجوانى و جوانى آنان بوده، براى نوجوانان و جوانان، طريقهى كار بشناسيم و اين برداشت، جهت استفاده در كار تربيت فرزندان، بسيار مفيد و ارزنده است.
مىدانيم كه در وجود كودك، بيش از همه تمايلات شخصى حكومت مىكنند و ممكن است معايبى از قبيل: «پرخورى - نازپروردگى - استقلال طلبى - حس تملك» نابسامانى براى خود كودك و خانواده، ايجاد كند و لذا بايد دانست كه:
الف - پرخورى او غالبا معلول «وراثت يا اقتضاى مزاج او، يا سختگيرى والدين» است و علاجش آن است كه چشم و دل او را سير كنند؛ با هر تدبير كه مىدانند و مىتوانند.
ب - نازپروردگى را با عادت دادن به سرما و گرما و پوشاندن پارچههاى خشن و مقابله با بوهاى تند، توان رفع نمود.
ج - استقلال طلبى و ميل به سيادت و تحكم فرزند را نبايد گذاشت كه موقعيت بروز پيدا كنند و هر وقت كه كودك از حدود خود تجاوز و يا ميل به زورگويى داشت بايد او را باز پس گردانيد.
د- حس تملك را علاج آن است كه لذت بخشش را به او بچشانند تا قدرى سبكتر و متعادلتر باشند.
ه - حس شرافت را روش درست هدايت آن است كه فرزند را وادار كنند تا كار ديروز و امروز خود را با هم بسنجد و متوجه تنزل و ترقى خود شوند؛ آنگاه به نرمى و با حساب، او را تقدير يا سرزنش نمايند.
و - حس هم چشمى - بايد راهنمايى كرد كه هر كودكى با كودكى هم قوه و هم استعداد، مقابل شود؛ تا غرور و خودستايى، يا دلسردى و وازدگى در او ظهور نيابد.
ز- ميل به تأثر - گاه كودك از مناظر رقتبار، يا وحشتانگيز، لذت مىبرد و زد و خورد و حادثه را دوست مىدارد؛ بايد تدبيرى كرد كه اين ميل به «جسارت غير عاقلانه و خلاف اخلاقى و انسانى» نيانجامد. (8)
مىدانيم كه اگر اين تمايلات، راه مناسب و معقولى پيدا نكنند، باعث مىشوند كه همهى نظامات درونى فرزند را به هم زنند و بالنتيجه، كودك علاوه بر آن كه نظم ادبى يا اخلاقى و بالاخره مذهبى و دينى نمىگيرد و به خود نمىپذيرد، بلكه هر چه را هم موجود در محيط اوست به باد نابودى مىسپارد و درهم مىكوبد. پس بايد به پيشگيرى پرداخت.
پی نوشت :
(1) در طرحى كه براى تربيت دينى خواهيم داشت، ممكن است اين اشكال مطرح شود كه «غالب شاگردان مكتب دين، بيش از چهارده سال دارند و از مرز كودكى لااقل گذشتهاند؛ و اين طرحها كجا مىتوانند براى او مفيد باشند؟»
گوييم: سن، فقط در مقدارى زياد از رشدهاى جسمى و گاه عصبى، مىتواند نافذ و مؤثر باشد؛ ولى هرگز «كودكى و مختصات نفسانى و اخلاقى آن» را نمىتواند زايل نمايد و لذا چنان فردى گرچه بزرگسال است، باز طفل دبستانى مكتب دين، به حساب مىآيد و آن را كه ما، در «تربيت مناسب كودك از جهت روانى و انسانى» گوييم براى او و سازندگى او نيز مطرح است و بايد اجرا و اعمال گردد
(2)مثلا: گوييم بچه شبيه به باباست و فلان حالت او همانند فلان حالت ديگر او، يا غير اوست است؛ پس چنين و چنان خواهد بود
(3) مف، 41 و 42.
(4) استفاده از تجارب تربيتى كودكان.
(5)استفاده از گفتهى يك متخصص تربيت كودك.
(6) رنا، 558.
(7) رنا، 559.
(8) روپ، 234.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}